Kolbeye eshq ashequne
| ||
|
صدای آب می آید
مگر در نهر تنهایی چه می شویند ؟
لباس لحظه ها پاک است
چه می خواهیم
بخار فصل , گرد واژه های ماست
دهان, گلخانه فکر است
سفرهایی تو را در کوچه هاشان خواب می بینند
ترا در قریه های دور مرغانی بهم تبریک می گویند
خسرو جان
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی
که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز
مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد ...
و این منم
زنی تنها در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده زمین
و یاس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
به قول زنده یاد خسرو.... چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه!؟
از خانه که میآیی
یک دستمال سفید
پاکتی سیگار
گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور .....احتمال گریستن ما بسیار است
قدیما به این جور یقه میگفتن آخوندی الان میگن دیپلمات... نمیدونم آخوندا دیپلمات شدن یا دیپلمات ها آخوند؟..…
و چه بدهکارم من به خودم....به ایمانم... به روحم .... بابت تمام "دوستت دارم" هایی که نگفتم و بلعیدمشان…
تو نخواهی آمد
و شعر
داستان پرنده یی ست
که پرواز را دوست دارد و بالی ندارد
هنگامی که کسی آگاهانه تو را نمی فهمد خودت را برای توجیه خسته نکن . . .
شازده کوچولو می گفت :
گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود
اما ماندنی بود .
این بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |